حاشیه خبر :
وقتی بالگرد با زمین برخورد کرد، یکباره شعلهور شد و تکنیسین اورژانس از در آن به بیرون پرتاب و بهشدت مصدوم شد. ۲خلبان بالگرد اما در کابین گرفتار شده و جانشان در خطر بود. در این شرایط تکنیسین فداکار که خودش مصدوم بود همه خطرات را به جان خرید و برای نجات کادر پرواز به دل آتش زد.» این توصیف صحنه حادثه برای بالگرد اورژانس هوایی است که چند روز قبل هنگام امدادرسانی در یکی از روستاهای دور افتاده کهگیلویه و بویراحمد دچار حادثه شد اما شجاعت تکنیسین اورژانس از یک فاجعه جلوگیری کرد. او علاوه بر اینکه توانست جان ۲کادر پروازی را نجات دهد، با همان وضعیتی که داشت خودش را بالای سر پسری که بهدلیل مشکلات تنفسی در یک قدمی مرگ بود رساند و او را نجات داد. داوود افضلی همان تکنیسین فداکار اورژانس هوایی است. او در گفتوگویی جزئیات بیشتری از این حادثه را بازگو کرد.
چند سال است که در سازمان اورژانس کشور مشغول به خدمت هستید؟
من از ۷سال قبل با اورژانس کشور همکاری میکنم و از ۳سال قبل در اورژانس هوایی یاسوج مشغول به خدمت هستم.
شما و همکارانتان در اورژانس هوایی معمولا به چه عملیاتی اعزام میشوید؟
بهدلیل اینکه حوزه ما شامل روستاهای زیادی میشود و گاهی برای رسیدن به این روستاها که اغلب دورافتاده و سخت گذر هستند از مسیرهای زمینی چند ساعت طول میکشد و جان بیمار یا فرد حادثهدیده به خطر میافتد، با بالگرد اورژانس به چنین ماموریتهایی اعزام میشویم. تصادفات و حوادث رانندگی، زایمان، مشکلات قلبی- تنفسی، گزیدگی و… از مهمترین ماموریتهایی است که ما در امدادهوایی بر عهده داریم.
درباره ماموریتی که روز دوشنبه اعزام شدید، صحبت کنید. برای امدادرسانی به چهکسی راهی این روستا شدید؟
ساعت ۱۱:۲۵دقیقه به اورژانس هوایی یاسوج خبر رسید که پسری ۱۲ساله در روستای سرآسیاب اجم، از توابع بخش دیشموک بهدلیل مشکلات تنفسی دچار کاهش سطح هوشیاری شده و جانش در خطر است. دقایق کوتاهی طول کشید تا من و کادر پروازی محل دقیق روستا را روی نقشه پیدا کردیم و در ادامه گروه ما شامل من بهعنوان تکنیسین اورژانس و کادر پرواز شامل خلبان و کمک خلبان بهسوی آنجا پرواز کردیم. مسافت آنقدر طولانی بود که ما با بالگرد حدود ۳۰دقیقه طول کشید تا به آنجا رسیدیم. از بالا محلی که این پسر و خانوادهاش در آنجا حضور داشتند را دیدیم. خلبان آنجا یک دور زد تا منطقه را بررسی کند و در ادامه تصمیم به فرود گرفتیم که حادثه رخ داد.
درباره این حادثه صحبت کنید. چطور شد که فرود سخت داشتید و بالگرد دچار آتشسوزی شد؟
خلبان تصمیم گرفت که در چه نقطهای بالگرد فرود آید اما درست در همان لحظات ناگهان یک کابل برق فشار قوی را بر سر راهمان دیدیم و بهطور ناگهانی بالگرد را به سمت بالا هدایت کرد و اوج گرفت تا به کابلی که بر سر راهمان بود برخورد نکنیم اما بعد از اوج گرفتن ناگهان صدای شدیدی در موتور بالگرد شنیده شد و یکباره موتور از دست رفت و از ارتفاع حدود ۵۰متری بهطور ناگهانی ارتفاع کم کردیم و زمانی که به حدود ۴، ۵متری زمین رسیده بودیم بالگرد یکباره به زمین کوبیده شد و آتش گرفت.
شما هنگام وقوع حادثه چه شرایطی داشتید و بعد از آن، چه واکنشی نشان دادید؟
آن زمان چون در حال فرود بودیم و من میخواستم در کوتاهترین زمان ممکن بعد از فرود خودم را به بیمار برسانم کمربند ایمنی را باز کرده و ایستاده بودم. به همین دلیل وقتی بالگرد با زمین برخورد کرد من دچار آسیب شدیدی در کمر، دست و پا و… شدم. من کنار در بالگرد بودم که بعد از حادثه بیرون پریدم. بالگرد در شالیزاری که پر از گل و لای بود دچار حادثه شد. من ابتدا چند قدمی از بالگرد دور شدم تا به درستی ببینم چه اتفاقی افتاده و بعد که دیدم موتور آن آتش گرفته و جان همکارانم در خطر است، یکی از کپسولهای آتشنشانی که در ۲سمت بالگرد قرار دارد را برداشتم و به لطف خدا توانستم آتش را خاموش کنم. در آن لحظات بهدلیل ضربهای که به اندامم خورده بود درد زیادی داشتم و به زور خودم را روی زمین میکشیدم ولی سراغ ۲خلبان رفتم. آنها بهخاطر حادثه دچار شوک شده و وضعیت خوبی نداشتند. کمک کردم تا کمربندهایشان را باز کرده و از کابین خارج شوند و این حادثه به لطف خدا به خیر گذشت.
بعد از این حادثه چهکسی به شما امدادرسانی کرد؟
وقتی خبر سانحه برای بالگرد به مرکز رسید ۲آمبولانس از اورژانس و هلال احمر به محل حادثه رسیدند. من و پسر بیمار را با آمبولانس اورژانس و ۲کادر پروازی را با آمبولانس هلالاحمر به بیمارستانی در یاسوج منتقل کردند. ما حدود ساعت۱۳ از آنجا به راه افتادیم و چون مسیر خاکی، دور و پر پیچوخم بود حدود ۶ساعت در راه بودیم و ساعت ۱۹به بیمارستان یاسوج رسیدیم و اقدامات درمانی برای هر ۴نفرمان انجام شد.
بالگرد به چه سرنوشتی دچار شد و حالا اگر در اثر حادثه فردی در آن مناطق نیاز به امدادرسانی داشته باشد چگونه به او کمک میشود؟
بالگرد بهطورکلی از بین رفت و دیگر قابلیت استفاده ندارد. اورژانس هوایی یاسوج همین یک بالگرد را داشت و حالا امداد هوایی در منطقه به کلی تعطیل شده است و اگر حادثهای اتفاق بیفتد همکارانم باید با آمبولانس خودشان را به محل حادثه برسانند و گاهی ممکن است بهدلیل مسافت طولانی تا آنها به آنجا برسند دیگر کار از کار گذشته و دیر شده باشد.
بهجز این حادثه به چه ماموریتهای مشابهی اعزام شده بودید؟
در این مدتی که امداد هوایی یاسوج راهاندازی شده بود، تقریبا هیچ زنی هنگام زایمان در این مناطق جانش را از دست نداد. هیچکس بهدلیل مار و عقرب گزیدگی فوت نشد و ما در کوتاهترین زمان ممکن خودمان را به افرادی که نیاز به کمک داشتند و جانشان در خطر بود میرساندیم. مثلا من خودم در این مدت به ۴زن باردار امدادرسانی کردم و وضع حملشان بیخطر انجام شد که یکی از این زایمانها در بالگرد بود. سر صحنههای تصادف زیادی حاضر شدیم و موفق شدیم به افراد زیادی امدادرسانی کنیم؛ اما حالا که دیگر بالگردی نداریم و پایگاه اورژانس هوایی تعطیل شده نمیدانم اگر کسی در منطقه دورافتادهای نیاز به کمک داشته باشد چه سرنوشتی در انتظارش است. امیدوارم هرچه سریعتر بالگرد جایگزین به منطقه فرستاده شود تا خیال مردم از این بابت راحت باشد.
بعد از این حادثه که برای شما و همکارانتان اتفاق افتاد آیا مسئولان ماجرا را پیگیری کردند؟
در همان دقایق اول دکتر میعادفر، رئیس سازمان اورژانس کشور در تماس تلفنی پیگیر حادثه بودند که برای ما مایه دلگرمی است. آقای وحدتنژاد، رئیس اورژانس استان و آقایحیدرزاده، رئیس اورژانس هوایی هم از همان دقایق اولیه پیگیر حادثه بودند که از همگی تشکر میکنم. همینطور از اهالی روستایی که این حادثه در آنجا اتفاق افتاد بهخاطر محبتی که به ما داشتند سپاسگزارم. همهچیز کار خدا بود که در این حادثه هم کادر پروازی هم پسر بیمار نجات پیدا کردند و خدا را شکر میکنم که حادثه بهخیر گذشت.
سرنوشت پسر بیمار بعد از حادثه بالگرد
دقایق کوتاهی از این حادثه گذشته بود که من به سختی خودم را از بالگرد دور کردم. اهالی روستا دورم جمع شده بودند که من سراغ پسر بیمار را گرفتم. گفتند تو خودت نیاز به کمک داری و روی پایت بند نیستی؛ اما من چون شرایط پسر نوجوان را فهمیده بودم و میدانستم جانش در خطر است با همان وضعیت خودم را به سمت او کشاندم. بعد به همراهان بیمار گفتم که بالگرد احتمال آتشسوزی دوباره یا انفجار را ندارد. از آنها خواستم تا کیف قرمز رنگ که داخلش تجهیزات پزشکی قرار دارد و کپسول اکسیژن را برایم بیاورند. در آن لحظات صورت پسر نوجوان بهدلیل نرسیدن اکسیژن به مغزش سیاه شده بود و جانش در خطر بود. من فورا برایش اکسیژن نصب کردم و خوشبختانه داروی مخصوصی که او باید مصرف میکرد را همراه داشتیم و با استفاده از آن، او به زندگی برگشت. بعد از آن بود که خیالم راحت شد و خودم برای دقایقی بیهوش شدم.