به گزارش حاشیه خبر و به نقل از روابط عمومی شهرداری اهواز ساعت ۱۲ ظهر روز سه شنبه ۲۱ آذرماه ندای مُشیر به ادای نماز را لبیک گفتیم و به مسجد دانشگاه رسیدیم؛ شهردار هم با ما رسید. همه با هم به صفوف جماعت پیوستیم؛ قوسِ سجده را به امتداد اسلیمیهای فرش سبز مسجد دانشگاه گره زدیم و در طرفهالعینی به همراه رضا امینی؛ شهردار اهواز، راهی سالن اجتماعات شدیم.
سالن آمفیتئاتر مزین به نام سید شهیدان اهل قلم، بیخ تا بیخ پُر از دانشجو بود و بساط سلفی گرفتن به راه! جا و زاویه خوبی را انتخاب میکنم برای نشستن که در دوئل با یکی از دانشجویان بازنده میشوم و صندلی ویآیپی از کفم میرود. بالاخره در صف دوم بین جوانهای دانشجوی دهه هشتادی یک صندلی خالی پیدا میشود و دستپاچه مینشینم.
پافر و شلوار جینِ پارهپوش، خطِ ریش چکمهای و ریش خاص! موی بلند و بلوند، مانتو شلوار دیپلمات و چادری، پاشنه بلند و آل استار، کت شلوار سیاه با پیراهن سفید یقه بسته و انگشتر عقیقدار! و … همه آمدهاند.
دانشجو موذن است؛ اگر موذن خواب بماند نماز ملت قضا میشود
دفترچه یادداشتم را درمیآورم و تند تند شروع میکنم به نوشتن: دانشجو مؤذن جامعه است و اگر مؤذن خواب بماند، نماز ملت قضا میشود. شما دانشجویان فعال، پویا و موثر جامعه باید بیدار باشید و در پیچ و خم روزگار صدای حق و حقیقت را به گوش مردم برسانید و در مطالبهگری پیشرو باشید. چرا؟ چون نگاه جامعه به شماست؛ چون شما هستید که نمیگذارید پرچم مطالبهگری از مسولان روی زمین بیفتد. اگر مدیر فشل و ضعیفی وجود داشته باشد با همین اذانها بیدار میشود؛ رانده میشود و افراد جهادی میآیند و کار شبانهروزی انجام میدهند. من با افتخار به سوالات شما دانشجویان عزیزم پاسخ میدهم و هیچ شأنی به جز نوکری برای خودم قائل نیستم.
چرا این شهر سطل زباله کم دارد؟!
پس از صحبت مختصر شهردار نوبت به سوالات دانشجویان میرسد. نفر اول جوانی است بیست و چندساله که بند سیاهی را به عینک بسته و با تغییر آهنگ کلامش کف و جیغ و هورا از دانشجویان میگیرد: ” مردم اهواز مظلوم اما مقتدرند. آقای امینی! چرا تدبیری برای احداث پارکینگ عمومی در شهر اندیشیده نمیشود؟ چرا از این همه زمین خالی در شهر استفاده نمیشود؟ چرا تعداد سطل زبالهها کم است؟…
” یک نفر از میان جمعیت بلند میشود و رشته کلام را از جوان دانشجو میگیرد:”برای کی داری سخنرانی میکنی؟ سال ۹۸ سیل خونه من رو گرفت؛ ۹روز آب توی خونه من بود. یکی از این مسئولان نیومد بگه دردت چیه؟ برای کی داری حرف می زنی تو؟” صدای تشویق دانشجویان که بلند شد پسر معترض کوتاه آمد و نشست.
شهردار گفت: “من اینجا نشستم تا پاسخگوی تمام کارهایی که در ۲۷ ماه گذشته انجام شده، باشم. شما هم هر درددلی دارید بفرمایید. جای شما روی چشم ماست. حتی اگر این برادران گفتند نوبتتان نیست من تا آخر میمانم و حرفهای شما را با گوشِ جان میشنوم.”
جوان میگوید:”فیلمم را میگیرند، میترسم دردسر شود” امینی با خنده میگوید: “از این فیلمها نترس! خبری نیست!”
ما فقط گوش شنوا نمیخواهیم!
همه آرام میشوند و نوبت به اولین بانوی دانشجو میرسد. دختر جوان بهسختی از میان ردیف صندلیها بیرون آمد، از پلهها بالا رفت و متن تایپشدهای که از قبل آماده کرده بود را با صدایی رسا برایمان خواند: آقای شهردار! ممنون که در دانشگاه ما حضور پیدا کردید، اما ما فقط گوش شنوا نمیخواهیم. در دست بررسی یا در آینده نزدیک نمیخواهیم. از حال برایمان بگویید. عکاس و خبرنگار نمیخواهیم ( معلوم نیست ما نگونبختان چه هیزم تری به ایشان فروختهایم؟) ما خروجی از شما میخواهیم! چرا حالا که نهضت آسفالت را شروع کردهاید، مدام شاهد کَندهکاری آسفالت در خیابانها هستیم؟ مشکل از آسفالت است یا از مسئولان؟
دیگر اجازه حفاری نمیدهیم تا نقاط قبلی ترمیم شود
شهردار در پاسخ به او آماری دقیق از عملکرد شهرداری در حوزه آسفالت میدهد و میگوید: “در سال ۱۴۰۰ حدود ۵۰۰ هزار مترمربع، در سال ۱۴۰۱ یک میلیون و ۱۰۰ هزار مترمربع، ۶ ماهه اول سال جاری هم یک میلیون و ۵۰۰ هزار مترمربع از خیابانهای اهواز آسفالت شده است و تا پایان سال یک میلیون و ۷۰۰ هزار مترمربع دیگر به آن اضافه خواهد شد. طبق قانون، آسفالت خیابان وظیفه شهرداری است، اما اگر سازمان خدمترسان دیگری مثل آبفا خیابان را کَندهکاری کند؛ وظیفه ترمیم نیز به عهده او خواهد بود. اما چه کنیم؟ بودجه آبفا کفاف نمیدهد؛ خیابانها را هم که نمیشود به آن حال نزار رها کرد. برای همین به کمک آبفا آمدیم و در ترمیم آسفالت هم مشارکت کردیم. اما محکم ایستادهایم و اجازه حفاری جدید نمیدهیم؛ حتی یک سانتیمتر! تا نقاط قبلی به طور کامل ترمیم شود.”
وضعیت سکونت شهردار هم برای دانشجویان مهم است
بین همه سوالهای فنی، یک نفر هم میآید و درباره وضعیت اسکان خانواده شهردار از او سوال میکند. امینی با لبخند می گوید: من یک همسر دارم و سه فرزند! فرزند اولم که ازدواج کرده و چند روز دیگر ان شـاءالله پدربزرگ میشوم. فرزند دومم نیز در شرف ازدواج است؛ فقط میماند فرزند آخرم که چون امسال کنکور دارد از مدرسهاش تقاضای جابهجایی به اهواز داشتیم، اما توصیه آنها این بود که چنین کاری انجام ندهیم. با این حال همسرم ساکن اهواز است و الان هم در منزل حضور دارد. با افتخار همه شما عزیزان را هم دعوت میکنم بعد از جلسه، نهار در منزل در خدمتتان باشیم، دستپخت عیال را امتحان کنید، پشیمان نمیشوید(خنده حُضار)
زندگی در اهواز چندان کار سختی هم نیست
شهردار سپس از تعلق خاطرش به دیار نخل و بلوط میگوید و بعد انگار خاطرهای دست انداخته باشد دور هیپوتالاموس مغزش و خاطراتی شیرین از سالهای دور را به یاد آورده باشد، میکروفن را به دهان نزدیک کرده و با لحنی آرام و ملایم میگوید: من شیفته اهواز هستم! هفتهشت ساله بودم که پدرم مرا به اهواز آورد؛ همراه با خانواده میرفتیم کنار رودخانه کارون که آن موقع خیلی قشنگتر از الان بود و لحظات ماندگاری از آن زمان در دفتر خاطراتم به یادگار مانده است. پس از آن نیز در ایام دفاع مقدس برای اعزام به جبهه به اهواز و پادگان گُلف آمدم که خاطرات بیبدیلی از آن زمان دارم. ضمن آنکه جالب است بدانید حتی همسرم به این شهر و مردم نجیبش تعلق خاطر فراوانی دارد. پدرخانمم طلافروش بوده و مدام به اهواز تردد داشته و عیال من هم خاطرات خوبی از این شهر دارد. تعدادی از اقواممان هم در اهواز سکونت دارند. اهواز شهر زیبا و دلانگیزی است و قطعا زندگی کردن در این شهر کار سختی نیست؛ برای خانواده من هم همینطور! … سالن تا چند ثانیه ممتد دست میشود و مجری از لابهلای صدای تشویقها نفر بعدی را فرامیخواند.
زیباسازی اهواز با کیفیت بالا و قیمت پایین
دانشجوی جوان با ظاهری بیاعتنا به سرمای استخوانسوز اهواز پشت تریبون میآید و درباره شائبه واگذاری نورپردازی شهر به غیراهوازیها از شهردار میپرسد؛ شهردار هم واو به واو حرفهایش را روی کاغذ مرقوم میکند و پس از پایان صحبتها، عینک را از چشم برمیدارد و با متانت میگوید:”دختران خوبم! پسران عزیزم! مطالبهگری حق شماست، اما پدرانه از شما میخواهم هیچگاه در حرفهایتان انصاف و شرافت را نادیده نگیرید. اگر سوال دارید من این توان را دارم که هر ماه به دانشگاه بیایم و ساعتها با شما گفتوگو کنم.”
امینی در پاسخ به شائبه مطرح شده از سوی دانشجو با لحنی قاطع و صریح میگوید:” با بانگ بلند میگویم اینکه برخی رسانهها شایعه کردند در نورپردازی شهر تخلف شده، دروغ محض است. در این پروژه هیچگونه فسادی رخ نداده است. با نازلترین قیمت، بهترین کیفیت را تهیه کردیم و تمام معاملات هم در سامانه ملی ثبت شده و قابل پیگیری است. در ۲ سال اخیر، تمام زیباسازی اهواز شامل نورپردازی، مُجسمهسازی و دیوارنگارهها با ۵۰ میلیارد تومان انجام شده و بقیه رقمهایی که مطرح میکنند، شایعه است.”
ای کاش به ما احتیاجی نداشته باشید
“کاش سایه شما اصفهانیها از سر ما کم میشد”؛ این حرف را یک نفر ناشناس از وسط جمعیت زد و خودش را نشان نداد. تعدادی از دانشجوها برایش کف و سوت زدند. عدهای هم به نظاره نشستند و چشم چشم میکردند تا بلکه صاحب صدا پیدا شود.
شهردار هم شروع کرد به دست زدن! همه تعجب کردیم! اما کمی بعد شهردار در میان کلامش اشارهای داشت به دستزدنش برای آن جوان ناشناس و گفت: من از این دست زدن منظور داشتم! خدا میداند واقعا آرزویم این است که شما نیازی به آوردن شهردار از خارج از اهواز نداشته باشید و برای تحقق این رویا تلاش میکنم، اما تا وقتی که در این جایگاه هستم؛ همه هم و غم خود را صرف توسعه و پیشرفت اهواز خواهم کرد و نمیگذارم این حرفها ذرهای از ارادت و دلدادگیام به مردم نجیب و عزیز اهواز بکاهد.
بودجهای که صرف هزینههای جاری میشود
از ما میپرسند هزینههای آلایندگی کجا رفته! ما هم وظیفه پاسخگویی داریم و شانه خالی نمیکنیم. اما پیش از توضیح دقیق آمارِ هزینهکرد جالب است بدانید که در بیشتر کلانشهرها ۳۰درصد بودجه صرف هزینههای جاری و ۷۰ درصد هزینههای عمرانی میشود، اما متاسفانه زمانی که من به اهواز آمدم متوجه شدم به علت انباشت نیروی انسانی فقط ۲۰درصد بودجه به حوزه عمران و مابقی به هزینههای جاری و حقوق و دستمزد اختصاص یافته است، به عبارتی ماهانه ۳۰۰ میلیارد تومان صرف هزینه حقوق پرسنل میشود. این یعنی بودجهای که میتوانست خرج کارهای عمرانی شود، پای هزینههای جاری خرج میشود! این از کجا آمده؟ این را که من با خودم از اصفهان نیاوردم!
نوبت به قرار گرفتن دانشجوی بعدی در جایگاه پرسشگری رسید و او درباره تعامل دانشگاه با مدیریت شهری و استفاده از پایاننامههای دانشجویی نکاتی را گفت. صحبتهای این دانشجو که ترم آخری هم بود، کمی طول کشید. مجری تذکر داد که: “مختصر کنید” دانشجو هم زود بحثها را جمع کرد و اشارهای به نپرداختن هزینه برای پایاننامههای مرتبط شهری در ادوار گذشته داشت.
زمانی که میخواست بنشیند، شهردار گفت:”من حواسم به همه حرفهایتان بود. متوجه شدم که چه دغدغه ارزشمندی دارید. تا حالا چندبار با رئیس دانشگاه جلسه گرفتیم و تعاملاتی داشتهایم. بیشتر از این هم خواهیم داشت. موضوع پرداختیها را هم تا حصول نتیجه پیگیری خواهم کرد.”
به یک پارک استاندارد هم راضی هستیم
دومین بانو خود را دانشجوی جغرافیا و مدیریت شهری معرفی میکند. پیش از طرح سوال اما ایام فاطمیه را تسلیت گفته و سپس شهردار را خطاب قرار داده و میگوید: آقای امینی! میدانم مدیریت کردن در اهواز کار بسیار سختی است. من گرههای کور اهواز را میشناسم، اما شما تجربه کار در شهری مثل اصفهان را دارید؛ پس قبول کنید که توقع ما از شما زیاد باشد. چالش بزرگ ما این است که چرا وقتی اقوام ما از شهرهای دیگر به اهواز میآیند یک جای درست و حسابی نداریم به آنها نشان دهیم؟ صدای تشویق بالا میرود.
بانوی دیگر از دل جمعیت قد عَلَم میکند و میگوید: جای دیدنی نمیخواهیم! ما به یک پارک استاندارد هم راضی هستیم. شما بفرمایید من خواهر ۴سالهام را برای تفریح کجا ببرم؟
شهردار سری به تایید تکان میدهد که یعنی گرفتم چه میگویید و بعد منتظر میماند تا نوبت پاسخگویی فرا برسد، اما انگار حرفهای دانشجوها تمامی ندارد.
ساخت و ساز وسط رودخانه کارون برای کیست؟!
پسر جوانی از انتهای سالن بلند میشود و همه زورش را میریزد توی حنجره و میگوید:”آقازادهای که وسط رودخانه کارون پیش پل پنجم ساخت و ساز کرده و کسی کاری به کارش نداره! کیه؟ تو رو خدا این رو به من معرفی کنید فقط میخوام بدونم کیه!”
شهردار پاسخ مفصلی به سوالات میدهد که راهاندازی پارک جدید ۳۰ هکتاری در منطقه مهرشهر اهواز مهمترین بخش آن است. سپس درباره سوال دانشجوی پسر معترض میگوید: صاحب آن سازه را نمیشناسم، اما یک وقتی به آقای خلیلیان؛ استاندار وقت گفتم اینکه ما به مردم بگوییم ساخت و ساز در حاشیه کارون ممنوع است، اما خودمان بسازیم، ظلم مطلق است. با این حال تملک زمینهای مجاور رودخانه کارون بر عهده سازمان آب و برق است و باید از طریق قانونی این موضوع را پیگیری کرد.
با تلاش شما اهواز جای بهتری برای زندگی شده است
دانشجوی دیگر، جوان سادهپوشی است که کلام را با نام خدا آغاز میکند. بیمقدمه به قدردانی از تلاشهای شهرداری میپردازد و خطاب به آقای امینی میگوید که قبلاً چقدر از وضعیت تردد در نزدیکی درِ دانشگاه گلایه داشتیم، اما شما در چشم بهمزدنی این مشکل را حل کردید. مُبلمان شهری تا پیش از مدیریت شما تقریباً وجود نداشت، ولی امروز شاهد اتفاقات مبارکی هستیم. در دورههای قبل معضل کمبود سطلهای زباله فضای ناخوشایندی رقم زده بود که در دوره مدیریت شما تا حد چشمگیری مرتفع شد. پس وظیفه ما این است که تشکر کنیم. ما قدردان زحمات شما هستیم و نمیگذاریم شیطنت برخی رسانهها موج ناامیدی را به مردم تزریق کند. سال گذشته صحبتهای جلسه را شکل دیگری منعکس کردند، اما امسال من تمام خبرگزاریها را بررسی میکنم و نمیگذارم کلام اشتباهی از این جلسه خارج شود. استوری میکنم و تگ میکنم تا دست این رسانهها رو شود. (تشویق حُضار)
شهردار در جوابهای مبسوطش توضیحی هم درباره استخدام یکی از معاونین خود که نسبتی با عضو شورا دارد، میدهد و میگوید: ایشان قبل از اینکه در شهرداری منصوب شود؛ مدیرکل دفتر فنی استانداری بوده! یعنی سِمتی داشته که به مراتب از این جا بالاتر است. دو ماه خواهش و تمنا کردیم، اما قبول نمیکرد. نه خودش نه برادرش که عضو شورای شهر است؛ به خاطر همین برداشتهای غلط! هر دو مخالف بودند. اما ما باید کسی را پیدا میکردیم که به ساختار شهرداری، وزرات راه و شهرسازی، کمیسیون ماده ۵ استانداری و … شناخت داشته باشد و همه گزینهها در نهایت ختم به ایشان بود. بعد از اصرارهای فراوان با سلام و صلوات او را منصوب کردیم و این حرفها را به جان خریدیم که کار لنگ نماند. در محضر مردم و خدا پاسخگو هستم و به همین کلام خدا سوگند میخورم که هیچ توصیهای در کار نبوده است.
ما را در شهرداری تنها نگذارید
ساعت از ۱۵ گذشته؛ به پایان وقت رسیدیم و حکایت درددلها هنوز تمام نشده است. شهردار از همه کسانی که در مراسم حضور داشتند، دغدغهشان را مطرح کردند، دلسوز مردم و شهر بودند و منصفانه قضاوت کردند، قدردانی کرد و گفت: نگذارید این ارتباط قطع شود. هر وقت خواستید، هر وقت احساس کردید نیاز است یا شائبهای هست که نیاز به شفافسازی دارد، یا حتی فکر بکری برای مدیریت شهر داشتید، با ما در میان بگذارید. من و معاونینم با آغوش باز پذیرای شما خواهیم بود.
پایان مراسم، آغاز عکسهای یادگاری است. به قول تینیجرها “سلفی تایم!” … آن وسط یک دانشجوی جوان، معاون شهردار؛ مهدی آذربایجانی را تنگ در آغوش میگیرد و میگوید: “ممنون که آمدید، زحمت کشیدید. عجب انگشتر قشنگی هم دارید دکتر!” آذربایجانی تأمل نمیکند و انگشتر را صله میدهد به دانشجو؛ یادگاری از روز دانشجو به دانشجو!