به گزارش حاشیه خبر به نقل از رُکنا ، در بخش پایانی کتاب قلعه حیوانات اثر جورج اورول آمده است: «همه با هم برابرند اما بعضی ها برابرترند.» این واقعیت زمانی حقیقتا به خوبی درک می شود که از نمایی نزدیک، چشم در چشم فقر و نابرابری شویم، به طوری که به بیان کاوه گلستان فقید، واقعیت ها «مثل سیلی به صورتمان بخورد و امنیت ما را خدشه دار کند و به خطر بیندازد.» زیرا گفته ها و شنیده ها در شبکه های اجتماعی و حتی آثار ژورنالیستی توان بیان «آن حقیقتی که زجر می کشد» را ندارند. توان بیان رنج انسان های گوشت و پوست و خون دار را ندارند و از آنجا که مدتی باعث اندوه می شوند، به زودی هم فراموش شده و دوباره زندگی پرشتاب و مصرفی، انسان را به روزمرگی فرا می خواند و مثل اینکه آب از آب تکان نخورده است، همه چیز دست به فراموشی سپرده می شوند اما حقیقت این است که زندگی ناب همانا فهم رنج های، انسان های دیگر است.
مردم خوزستان ولی نعمت ما هستند
چندی پیش به بهانه بازدید از چهاردهمین نمایشگاه تخصصی ساخت تجهیزات صنعت نفت استان خوزستان به اهواز سفر کردم. روز نخست پس از آیین گشایش رسمی نمایشگاه و سخنرانی دولتمردان و تاکید آنها بر افزایش تولید و صادرات نفت در دولت سیزدهم و رساندن آن به سقف ۳ میلیون و ۵۰۰ هزار بشکه در روز، آن هم در شرایط سخت تحریم ها، برای افتتاحیه راهی نمایشگاه شدم که مراسم به دلیل اعتراضات برخی از مردم به صورت متعارف افتتاح نشد.
در همین رابطه و درخصوص علت اعتراض برخی از مردم در نمایشگاه، در نشست خبری از قباد ناصری ، مدیرعامل شرکت بهره برداری نفت و گاز مارون پرسیدم، چرا باوجود افزایش تولید نفت در دو سال اخیر که به عنوان دستاورد دولت سیزدهم در این نمایشگاه از آن یاد شد، حتی یک درصد از کل تولید نفت در زندگی مردم خوزستان احساس نمی شود و مردم به مسائل مختلف از جمله بیکاری، آلودگی هوا و وضعیت معیشتی معترض هستند؟ مگر قرار نبود بودجه مسئولیت اجتماعی وزارت نفت در مناطق نفتی برای کمک به عمران و رفاه و کاهش خسارت های وارده هزینه شود؟
ناصری در پاسخ به سوال رکنا گفت: خوشبختانه تاکید و اصرار مقام عالی وزارت نفت، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، مدیرعامل شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب و ما به خدمات رسانی به مردم مناطق نفت خیز است و در حد وسع و توان خدمات رسانی به جوامع پیرامون صورت می گیرد.
ناصری با بیان اینکه ما مردم را ولی نعمت خود می دانیم و ما خدمتگزار مردم هستیم، گفت: ما و همکاران ما شبانه روز با حداقل امکانات کار می کنیم تا چرخه اقتصاد کشور بچرخد و توطئه دشمنان اسلام و کشور نقش برآب شود و نتوانند به اهداف خود برسند.
مدیرعامل شرکت بهره برداری نفت و گاز مارون در پاسخ به سوال رکنا که یکی از مهم ترین مطالبات مردم به کارگیری افراد بومی در شرکت های نفتی است، گفت: در بحث مسئولیت های اجتماعی هر آنچه از دستمان برآید انجام می دهیم. متولیان استخدام و اشتغال ادارات و وزارت خانه های دیگری هستند که باید به وظیفه خود به نحو احسن عمل کنند و ما در صنعت نفت به عنوان یک صنعت اشتغالزا سعی کردیم نیاز منابع انسانی را از نیروهای بومی استان تامین کنیم. سازمان و نهادهای دیگر هم باید مجوز به کارگیری نیروی انسانی را بدهند.
ناصری در آخر گفت: ان شاالله این سازمان ها و نهادها مجوزهای لازم را به وزارت نفت بدهند تا وزارت نفت با دست باز از نیروهای بومی استفاده کند. ما هیچ اصراری برای آوردن نیروی متخصص و غیرمتخصص از خارج از استان نداریم.
وعده های محقق نشده!
ماجرا از این قرار است که سال گذشته گزارش هایی درباره پرداخت های نامتعارف وزارت نفت منتشر شد. روزنامه هم میهن در گزارشی با عنوان «نامه بزن، پول بگیر» در تاریخ ۲۳ مرداد ماه ۱۴۰۱، فاش کرد که وزارت نفت به جای اختصاص بودجه «مسئولیت های اجتماعی» به مردم شهرها و مناطق نفت خیز از جمله مردم خوزستان، برای بازسازی و توسعه مسجد جمکران ۵۰ میلیارد تومان بودجه اختصاص داده است. همچنین برای ساخت ۷۰۰ خانه برای روحانیون جهرم و کمک به حوزه علمیه صالحیه کازرون و کمک به حرم شاهچراغ در شیراز قرار است مبالغی تخصیص دهد.
پس از این خبر در تاریخ ۴ شهریور ماه ۱۴۰۱ جواد اوجی، وزیر نفت برای سخنرانی در نماز جمعه به اهواز سفر کرد و حین سخنرانی، شماری از کارگران شرکت نفت و مردم اهواز با سر دادن شعارهایی، به عملکرد وزارت نفت در استان خوزستان اعتراض کردند. به طوری که امام جمعه اهواز نیز خطاب به وزیر گفت: «آقای وزیر؛ این ها مردم خوزستان اند، این ها نجیب اند ولی اذیت شده اند که اعتراض می کنند. کجای عالم رسم است گاوی را بدوشند اما به خود او علف ندهند.»
آن زمان مطالبه اغلب معترضان، رسیدگی به وضعیت اشتغال و بیکاری مردمان بومی، آلودگی هوا که کانون اصلی آن هورالعظیم و زباله سوزی غیرعلمی است، تنش آبی و بحران کمبود آب شرب، به کار نگرفتن مردم بومی در صنایع نفت و پتروشیمی خوزستان بود که وزیر نفت در همان نماز جمعه قول رسیدگی داد و حالا در روز افتتاحیه چهاردهمین نمایشگاه تخصصی ساخت تجهیزات صنعت نفت خوزستان، همان مطالبه ها تکرار شد.
بیکاری و آلودگی هوا سهم مردم خوزستان از نفت
از یکی از معترضان پرسیدم جریان چیست؟ گفت: وزیر نفت سال گذشته قول استخدام به ما داد. ما درخواست کار داریم. خوزستان بیش از ۸۰ درصد نفت کشور را تولید می کند اما آلودگی هوا و بیکاری سهم مردم بومی از نفت است. ای کاش نفت جایی جز خوزستان بود. از شدت آلودگی نفس کشیدن برای ما سخت است. «هور» ما را خشک کردند، تا نفت بیشتری بفروشند. حتما این حجم از تولید نفت در این شرایط با آلودگی هوا ارتباط دارد.
او با بیان اینکه ما در اطراف چاه های نفت زندگی می کنیم اما قطره ای از نفت صرف خوزستان و مردم نمی شود، گفت: چرا کارکنان شرکت های نفت و حفاری باید نیروهای غیربومی باشند؟ چرا وزارت نفت به وعده های خود عمل نکرد و ما را استخدام نکرد؟ ما را با عسلویه مقایسه می کنند و می گویند وضع شما از عسلویه بهتر است اما چرا وضعیت ما را با شهرهای دیگر مقایسه نمی کنند.
او با چنان غلظتی نام «هور» را به زبان آورد، مثل این بود که نام عزیز و بزرگی را صدا می زند. مثل اینکه آن عزیز را از دست داده است. همچنین به رابطه افزایش تولید نفت و آلودگی هوا اشاره کرد. آلودگی که ناشی از افزایش فلرهای روشنی است که خوزستان و ریشه های حیات این استان را به نابودی کشانده است. او همچنین به مقایسه غلط خوزستان و عسلویه انتقاد داشت. انتقاد دقیقی بود. چرا خوزستان با تهران، اصفهان و شیراز مقایسه نمی شود؟
نگاهی به صفحه موبایلم کردم که ساعت را ببینم اما گرد و غبار روی صفحه گوشی توجه ام را جلب کرد. هوا بسیار آلوده بود و به گفته مردم روز خوب شهر اهواز بود. دقایقی بعد باران آمد و کمی هوا بهتر شد.
یکی از مسئولان درخصوص اعتراض مردم در زمان افتتاحیه و قضاوت مرکز نشینان گفت: ای کاش این اتفاق نمی افتاد. چون این نحوه اعتراض در شان مردم خوزستان نبود.
وقتی این جمله را می گفت، چشمانش مملو از اشک شد. به او گفتم: اما حقیقتا مردم اهواز نجیبانه رفتار کردند. مطالبه گری حق مردم است. آنها کار اشتباهی انجام ندادند. مسئولان باید خجالت بکشند که به آنها دروغ گفتند.
می خواهند اهواز را مثل عسلویه به یک کمپ تبدیل کنند
فردی دیگر با بیان اینکه در یک کلام، می خواهند اهواز را به یک کمپ مثل عسلویه تبدیل کنند، گفت: به همین دلیل ما را رها کرده اند. پول هست، ثروت هست اما زیرساختی وجود ندارد. ماهی های چینی ارزان و بی کیفیت را به بهانه لایروبی در کارون انداختند اما جمعیت ماهی های بومی رود کارون کاهش یافت و وضعیت زیست بوم منطقه در خطر افتاد. در حال حاضر ماهی های چینی جای ماهی های مهم و بومی منطقه را گرفته و تنوع زیستی ماهی های این منطقه رو به نابودی است. مردم به دلیل ارزان بودن ترجیح می دهند ماهی های چینی بی کیفیت را بخرند و این امر معاش و حرفه صیادان را سخت کرده است.
او در ادامه گفت: خوزستانی که نفت کل کشور را تامین می کند و حیات کشور از این استان است، چرا باید در ردیف محروم ترین استان ها باشد؟ این در حالی است که ساکنین شهرها و روستاهای خوزستان و مناطق نفت خیز به دلیل فعالیت شرکت های نفتی با بحران های زیست محیطی و آلودگی هوا مواجه هستند. از اینجا نفت می رود اما هیچ چیز جای آن را نمی گیرد. ما نه آب داریم و نه هوا. اینجا هیچ زیرساختی وجود ندارد. ما ساکنین مناطق نفت خیز، چیزی برای از دست دادن نداریم. هوای آلوده اهواز به دلیل زباله سوزی غیرعلمی، مازوت سوزی و ریزگردها نفس مردم را بریده است.
او افزود: اغلب ما آلرژی داریم و مجبور هستیم به دکتر مراجعه کنیم. خدا می داند، شاید ژنتیک و دی ان ای ما هم تغییر کرده باشد. خطر سقط جنین زنان باردار را تهدید می کند. همسر من به تازگی به دلیل آلودگی هوا بچه مان را سقط کرد.
وقتی آن مرد عبارت « ما ساکنین مناطق نفت خیز » را به زبان می آورد، عبارتی که پیش از این نیز از زبان دولتمردان شنیده بودم، بی اختیار به یاد ساکنین یک کمپ یا یک اردوگاه افتادم. ساکنینی که از نگاه حاکمیت شهروند «اصلی» محسوب نمی شوند. ساکنینی که به رسمیت شناخته نمی شوند. جاماندگانی که از مرکزنشینان متفاوتند. بخشی مهاجرت می کنند و به بخشی که باقی می مانند هر روز یادآوری می شود که شهروند درجه دو هستند اما آنها ساکنین مناطق نفت خیز نیستند بلکه شهروندان خوزستان هستند که مانند کلانشهرهایی چون تهران، شیراز، اصفهان و مشهد حق زندگی دارند.
اهواز کثیف ترین شهر دنیاست، هرکس اینجا باشد، عمرش کوتاه است!
از آنجا که نمایشگاه در منطقه کیانپارس واقع بود، منطقه ای که به قول مردم خوزستان از مناطق متمول اهواز محسوب می شود، تصمیم گرفتم دوری در شهر بزنم و با مردم و رانندگان تاکسی گفتگو کنم. بنابراین به آن سوی کارون رفته و از آنجا ابتدا به سمت پل سفید و بعد به سمت لشکرآباد رفتم.
راننده تاکسی که دستاری بر سر بسته بود در حالی که من از گرد و غبار به سرفه افتاده بودم، گفت: امروز روزهای خوش ما است. این شهر کثیف ترین شهر دنیا است. هرکس اینجا باشد، عمرش کوتاه است. منطقه «آخر آسفالت» اگر غذا بخورید، حالتان بهم می خورد. تعجب می کنید که چگونه آنجا زندگی می کنند. وقتی باران می زند، آب باران بیرون نمی آید و فاضلاب بیرون می زند. داخل خیابان ها از فاضلاب سیاه می شوند. به جایی که رسیدگی کنند، فاضلاب بیرون می آید. پمپ آب نمی زنند که آب را بکشد. این در حالی است که کل ایران از خوزستان است.
زن مسافر که سر تا پا سیاه پوشیده بود، گفت: می دانی کل نفت ایران برای خوزستان است؟ نفت ایران مال خوزستان است اما به خودش نمی رسند. مردمش بیکار، جوان ها بیکار هستند. اگر فرصت داشتی سری به اطراف اهواز و روستاها بزن. این چیزی که الان می بینی واقعیت مردم اهواز نیست. اگر اطراف اهواز بری حالت بهم می خورد. دختر من سال ها پیش اصفهان زندگی می کرد. اصفهان شهری بود که دوست داشتیم حتی روی خیابان های آن غذا بخوریم. آنقدر که به شهرهای دیگر می رسند به اینجا نمی رسند. کافی است، سری به لشکرآباد بزنید. آنجا بازار فلافل فروش ها است. فلافل ۱۵ هزار تومان و همانجا میوه کیلویی ۱۵ هزار تومان است و برخی شب ها اجناس را حراج می کنند اما باز برخی از مردم توان خرید همین را هم ندارند، زیرا کار ندارند. فقط به قولی، کمی کیان پارس باکلاس است.
باید آن بالایی ها بگویند که چرا به اهواز رسیدگی نمی شود!
زن مسافر خطاب به من که گفتم اینجا مرکز شهر است و امکانات زیرساختی بسیار ضعیف به نظر می رسد، چرا شهرداری رسیدگی نمی کند؟ گفت: می گویند بودجه نداریم. علت اینکه چرا به اهواز رسیدگی نمی شود را نمی دانیم. باید به قولی آن بالایی ها بگویند که چرا به اهواز رسیدگی نمی شود.
زن مسافر در پاسخ به من که اینجا مثل یک منطقه مرزی است و امکاناتی ندارد. گفت: روزی شهر مرزی هم حساب می شد، شاید به همین دلیل به اهواز رسیدگی نمی کنند. چون سر مرز است.
راننده تاکسی گفت: اینجا خیلی خوب است. برو عین دو، برو من اخیه، برو سه راهی را ببین. اینجا وسط شهر است.
بچه هایمان بیکار هستند!
زن مسافر با بیان اینکه مجبور هستیم بسازیم، گفت: الان سه روز است که از بیرون شهر به اهواز آمده ام تا امام جمعه اهواز را ببینم اما هیچ چیز دستگیرم نشد و جواب سربالا شنیدم. پسر و دامادم در بورس ورشکست شدند و دامادم در زندان است و حکم جلب پسرم هم آمده است. دخترم با سه تا بچه مدرسه ای سرگردان است. همین الان از دفتر سید عبدالنبی موسوی فرد، امام جمعه اهواز می آیم اما او را ندیدم. گفتند برای یک کار فوری به تهران رفته است. گفتم یک وامی، کمکی کنید. یک خیری معرفی کنید. گفتند ۱۰ میلیون تومان می توانیم وام بدهیم. ۱۰ میلیون تومان پول است؟ من در این سه روز ۳ میلیون تومان خرج کردم. کرایه تاکسی و اسنپ دادم.
زن مسافر آهی کشید و گفت: مردم فقط در بدبختی هستند. بچه هامون بیکار هستند. زندگی بدی داریم و به قولی باسختی می گذرانیم. گفتم حداقل ۵۰ میلیون تومان به من وام بدهید. می گویند هر کس پیش امام جمعه اهواز می رود محال است دست خالی بازگردد اما کو؟
او گفت: پسر ۲۹ ساله من بیکار است، نه ازدواج کرده نه هیچ! پسرم و دامادم در بورس سرمایه گذاری کردند. زمان روحانی پول از این و آن گرفتند و می گفتند که بورس سود خوب به مردم می دهد. مردم از مشهد تا خوزستان وارد بورس شدند و همه زندگی شان را از دست دادند. پسرم می گوید اجازه دهند من کار کنم تا بدهی هایم را بدهم و کمک حال شما و خواهرم باشم اما هیچ!
شتر جو حمل می کند اما برای خوردن به او تیغ علف می دهند، این مثال خوزستان است!
راننده تاکسی گفت: هر چی جنس داریم به عراق می رود. آهن آلات و سیمان و تجهیزات به عراق می روند و ما به جایی رسیده ایم که می گوییم که خدا کند بین ایران و عراق جنگ شود تا جنس ها ارزان شوند.
راننده تاکسی به لهجه غلیظ عربی جمله ای گفت که فقط واژه های شتر و علف را شنیدم. به زن مسافر گفتم، او چه می گوید، گفت: می گوید، شتر جو بار می کند اما برای خوردن به او تیغ علف می دهند. یعنی جو نمی دهند. یعنی ما خوزستانی ها اینطور هستیم. این مثال خوزستان است.
زن مسافر گفت: ما گوشت نمی توانیم بخریم. مرغ هم نمی توانیم بخریم. اگر بتوانیم ماهی یک مرغ بخریم.
گفتم: پس چه چیزی می خورید؟
زن مسافر گفت: نان، پیازچه، بادمجان، گوجه، سیب زمینی می خوریم. گوشت کیلویی ۵۰۰ هزار تومان و مرغ کیلویی ۱۰۰ هزار تومان است، اگر گوشت و مرغ بخریم پس از کجا نان، پنیر، روغن، تخم مرغ و … بخریم؟ خدا را شکر، دیگر چه کنیم.
زباله ها را هر هفته بیرون شهر می سوزانند
با یک تاکسی اینترنتی به سمت پل سفید حرکت کردم. راننده در حالی که پل سفید را نشان می داد، گفت: پل سفید را ببینید. این پل زمانی متحرک بود اما دهه ها است که به حال خودش رها شده است. خوزستان به غیر از نفت از نظر گردشگری جذابیت های فراوان دارد اما نمی دانیم چرا کسی رسیدگی نمی کند؟
راننده با اشاره به آلودگی هوا گفت: هرچیزی که آلوده است در این شهر پیدا می شود. بیرون شهر ۵ کیلومتر بعد از پلیس راه یک فضای بازی است که زباله ها را هر هفته آتش می زنند و تا دو روز شهر کامل پر از دود و غیرقابل تردد است. هوا بسیار آلوده است و آلودگی آن با تهران متفاوت است.
او با اشاره به بالا آمدن فاضلاب هنگام بارندگی گفت: منطقه نیوساید که شما آنجا سوار شدید، جزو مناطقی است که دهه سی به دست انگلیسی ها ساخته شده است و از آن زمان تا امروز حتی یک بار آب فاضلاب با بارندگی بالا نیامده است. زیرا به شکل اصولی کانال کشی شده است. در حالی که تنها نیم تا یک ساعت زمان کافی است که با بارندگی کل شهر زیر آب برود.
راننده افزود: هیچ راه خروجی برای آب ساخته نشده است. یک سیستم مهندسی و اصولی شهرسازی وجود ندارد. حتی اگر از منطقه نیوساید هم کپی برداری می کردند، مشکل اهواز حل می شد اما فقط به دنبال سود انبوه سازی بدون زیرساخت هستند. از سوی دیگر مردم مجبور هستند هر سال تجهیزات کولرهای گازی خود را تعویض کنند زیرا آب فاضلاب در کولرها خوردگی ایجاد می کند.
پل خطرناک و غیرطبیعی به نام طبیعت!
کمی مانده به محل اقامتم کنار پل طبیعت پیاده شدم. به طوری کف پل از پل جدا شده بود که رود کارون از روی پل دیده می شد. سوراخ های بزرگ سطح روی پل که بر اثر شکستگی یا مفقود شدن صفحات روی آن به وجود آمده بود، طوری بود که به راحتی در زمان حرکت دچار مشکل می شدم و باید مراقب می بودم که پایم گیر نکند.
مرد و زنی که برای پیاده روی آمده بودند گفتند: این پل برای ما بزرگسالان خطرناک است چه برسد به کودکان اما خودتان می بینید که نه پل را تعمیر می کنند و نه مانع ورود و خروج مردم می شوند که کسی صدمه نبیند.
کارون و اهواز به دلبری هرمز، بندرعباس و دریای خلیج فارس و عمان نبود. از روز نخست به دنبال واژه ای برای تعریف این شهر و مردمان نجیب و صبور آن بودم. افسرده؟ غمگین؟ غم زده؟ دردمند؟ اما تنها واژه ای که برای توصیف یافتم واژه “داغدار” بود. این شهر و مردمانش حقیقتا سوگوار هستند. مثل اینکه سخت عزیزی را از دست داده اند و قرار نیست غم آن سرد و فراموش شود اما این عزیز کیست یا چیست؟
آیا آن عزیز، مال و جان مردمان خوزستان است که در سال های جنگ از دست رفته است؟ آیا آن عزیز فرصت های اقتصادی و فرهنگی است که مردمان نجیب خوزستان را دهه ها بی نصیب گذاشته است؟ آیا آن عزیز آب است؟ هوا است؟ آیا آن عزیز زیست بوم و تالاب های گران بها و سرمایه های بی جانشینی چون میانگران، شادگان، ایذه، بامدژ، بندون و هورالعظیم و گاومیش هایش است که این روزها دست به گریبان آسیب های بیشماری قرار دارند؟ آیا آن عزیز کارون است که فاضلاب انسانی مهمان ناخوانده این روزهای این رود پاک و ارزشمند شده است؟ آیا آن عزیز جوانی فرزندان این سرزمین نفت خیز یا زندگی و عمر مردان و زنانی است که با محرومیت بر باد رفته است؟
گمان می کنم آن عزیز از دست رفته همه بحران ها و مشکلات و رنج های خوزستان است که در کلمات و تصاویر قابل بیان نیست.