سطرسطر تاریخ تعلیموتربیت در کشور عزیزمان سرشار از ایثار، فداکاری، مسئولیتپذیری و از خودگذشتگی معلمانی است که فرشتهوار جریان تعلیم و تعلّم را در دورترین مناطق روستایی و حاشیهای کشورمان زنده نگه داشتهاند. آنان چون گوهری تابناک بر تارکِ نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران میدرخشند و غنی سازند به افتخارات این سرزمین را.
شروع تدریس از مدرسه روستایی
این روزها قصهی فداکاری طارق عچرش، معلم جوان خوزستانی، نقل محافل است. قصهی او و ایثار مثالزدنیاش برای رسیدن به کلاس درس. عچرش خدمت در آموزشوپرورش را با تدریس به دانشآموزان دبستانی از روستای محروم مقطوع در استان خوزستان آغاز کرد.
روستایی دورافتاده از توابع شهر کارون که تا چشم کار میکند در اطراف آن چیزی جز آب دیده نمیشود. روستایی که اینترنت و راه زمینی و خانه بهداشت و امکانات زندگی ندارد و ۲۳ خانوار ساکن در اوج محرومیت در آن ساکن هستند.
قصهی فداکاری آقا معلم
طارق عچرش در گفتوگو با خبرنگار فارس اظهار کرد: وقتی به عنوان معلم وارد نظام تعلیم و تربیت شدم من را برای تدریس به روستای عطیش فرستادند. روستای عطیش علیرغم اینکه با محرومیتهای زیادی دست به گریبان است اما دارای راه دسترسی دارد.
در مجاورت روستای عطیش که در ساحل غربی تالاب شادگان قرار گرفته است روستای دیگری به نام مقطوع وجود دارد که فاقد راه ارتباطی است. از این رو دانشآموزان روستای مقطوع معلم نداشتند و مجبور بودند تا برای حضور در کلاس درس با قایق از عرض آب رودخانه عبور کنند تا به روستای عطیش برسند.
مقابله با بازماندگی تحصیلی دانشآموزان روستا
او با اشاره به شرایط خطرناک عبور کودکان با قایق از رودخانه گفت: یک روز که دانشآموزان سوار بر قایق عازم کلاس درس بودند، رودخانه مواج شد و قایق حامل دانشآموزان در آب واژگون شد، از این رو دیگر خانوادهها اجازه ندادند که فرزندانشان در کلاس درس حاضر شوند و من تصمیم گرفتم برای تدریس به روستای مقطوع بروم تا بتوانم به ۱۸ دانشآموز ساکن در این روستا درس بدهم و از بازماندگی تحصیلی دانشآموزان این روستا جلوگیری کنم.
از اتاقی مخروبه کلاس درس ساختیم
آقای عچرش گفت: یک اتاق مخروبه در روستای مقطوع وجود داشت که با کمک خانوادههای روستایی و دانش آموزان آن را تبدیل به کلاس درس کردیم.
حدود سه سال این اتاق، مدرسه ما بود تا اینکه یکی از خیرین خوزستانی به نام حاج رحیم کردونی که تا به امروز ۱۳ مدرسه برای دانش آموزان محروم شهر کارون ساخته است، از این جریان مطلع شد و برای بچهها یک مدرسه سه کلاسه ساخت و امروز به همراه بچهها در این مدرسه سه کلاسه درس میخوانیم.
معلمی که هر روز دل به آب میزند
طارق عچرش تا به امروز ۵ سال است که هر روز دل به آب میزند و با عشق وافری که به دانشآموزان دارد سوار قایق میشود تا خود را به مدرسهی روستای کم برخوردار مقطوع برساند. او که میداند هیچ راهی جز استفاده از قایق برای رسیدن به کلاس درس نیست، خطرات راه را به جان میخرد و امواج خروشان رودخانه ارادهی او را برای معلمی سست نمیکند.
کلاسی که در دوران کرونا تعطیل نشد
کلاس آقای عچرش در این سه سالی که مدارس به دلیل کرونا تعطیل بود، همیشه حضوری برگزار میشد چون دانشآموزان در این روستا نمیدانند موبایل چیست و از پوشش اینترنت نیز بیبهرهاند. آنان که اشتیاقی وصفناپذیر برای حضور در کلاس درس آقا معلم دارند، با پشتکاری وافر، سعی میکنند که دانشآموز خوبی برای آقا معلم باشند.
آقا معلمی که پیشنماز کلاس است
روز که به نیمه میرسد و درس که پایان مییابد بچههای مدرسه بر گِرد آقای عچرش حلقه میزنند تا معلم، امام جماعت کلاسشان شود و پشت سرش نماز بخوانند. پس از نماز و دعا و راز و نیاز با خدای مهربان در کنار آقا معلم مینشینند تا با هم نقاشی بکشند و کتاب بخوانند و از عشق و مهر و محبت آقا معلم گرم شوند.
خانوادهی ۱۸ نفرهی آقای عچرش
امروز پس از گذشت ۵ سال آقا معلم حس میکند که یک خانواده ۱۸ نفره در مدرسه دارد. خانوادهای که همیشه منتظرش است. خانوادهای که پیشرفت، رشد و تعالیاش به حضور آقای عچرش پیوند خورده است. او با خود عهد کرده است که بماند و به دختران و پسرانش در مدرسه روستا علم و دانش و راه و رسم زندگی بیاموزد.