12
به بهانه زادروز شاعر دیار زاگرس

آشنایی با شاعر و سُراینده پیشکسوت بختیاری

  • کد خبر : 7930
  • 08 اردیبهشت 1401 - 13:07
آشنایی با شاعر و سُراینده پیشکسوت بختیاری
هفتمین روز از دومین ماه سال زادروز شاعری فرهیخته از دیار زاگرس و سرزمین غیور مردان و شیرزنان بختیاری ؛ جلال اسفندیاری است . به همین مناسبت پای صحبت وی نشستیم و ضمن آشنایی با پیشینه ادبی و هنری اش ، آخرین سروده ی وی را با هم مرور می کنیم .

استاد جلال اسفندیاری غریبوند در معرفی خود می گوید : اینجانب جلال اسفندیاری غریبوند متولد هفتم اردیبهشت سال ۱۳۳۶ دریکی از فقیر ترین سرزمین ییلاقی در دامنه زردکوه بختیاری بدنیا آمدم . از زمانی که به مدرسه رفتم و اولین وا‍ژه ها را آموختم با همان اندک واژه ها، شاعرانه سخن می گفتم شاید این برخاسته از میراث اجدادی ام باشد . پدر بزرگم با اینکه سواد نداشت اما با همان لهجه محلی خود زیبا می سرود و موجب سرگرمی عام وخاص آن دوران بود. اولین دفتر شعر خود را از پنجم دبستان شروع کردم و تا زمانی که دیپلم گرفتم یعنی تا پایان سال پنجاه وهفت ، سی و دو دفتر صد برگ و بیش تر شعر و داستان نوشته بودم که بدلایلی متأسفانه از بین رفتند . در سال پنجاه و چهار، اولین شب شعری که شرکت نمودم بعنوان چهارمین نفر برگزیده از سوی اداره افرهنگ و هنر وقت برگزیده شدم  وجوائزی دریافت کردم . در آن هنگام برای راه اندازی انجمن قلم جز سه نفری بودم که از شهرستان عازم اهواز شدیم . قرار بر این بود هر شهرستان سه نفر در جلسه شرکت نمایند. پس از موافقت با انجمن قلم پیگیر تجمیع شاعران برای جلسات هفتگی بودم و خوشبختانه جلسات هفتگی شاعران نهادینه شد.

 از سال پنجاه و چهار تا کنون بسیاری از اشعار و مقالات اینجانب در جراید مختلف مورد استقبال و پذیرش قرار گرفت و منتشر شد. بعد از آن در انجمن قلم از اوان تشکیل تا سالهای اخیر و در همایش ها و سمینارها و شب و شعرهای گوناگون حضور داشته ام .

همچنین  برای خوانندگان از جمله اولین ترانه علی تاجمیری که با شعر “مندیر بهارون” شروع کرده بود و نیز اشعار فارسی و محلی بسیاری که در گروه کر مدارس مسجدسلیمان اجرا شده بود ترانه سرایی کردم و همه این اشعار در مدارس مقام اول را کسب نمودند. اخیراً شش مورد از جدیدترین اشعار اینجانب توسط گروه های سرود مدارس اهواز به مربیگری استاد نعمت اله شاهرخی اجرا شد و همچنین چند سروده ی دیگر اینجانب توسط خواننده جوان محسن بابا احمدی در شبکه های تلویزیونی اجرا شد.

استفاده زنده و تصویری از اشعار خود در سال ۶۷ و استفاده از اشعاری مانند جنگی سوارون ،بیداری بهمن بهار ایا بهار ایا و چه روزگاری وید گدشت در سیمای خوزستان و شرکت مستمر در صدای خوزستان در برنامه های رادیویی فرهنگ مردم ( ماهی یک روز )و رنگین کمان همدلی ( هفته ای دو روز ) خوزسنان از سال ۹۱ لغایت اوایل سال ۱۴۰۰ و ارائه جدیدترین پژوهشها با گویش محلی بختیاری و استفاده از فایلهای سالهای گذشته در رادیو خوزستان و رادیو فرهنگ مرکزی تا کنون و هدفم در این کار ارائه و معرفی فرهنگ بختیاری می باشد .

اولین کتابم را هرچند ناقص تحت عنوان “آوای کوچ ایل” در سال ۸۳  بدست چاپ سپردم  . چند سالی است که فعالیت های مداوم فرهنگی در فضاهای مجازی را با تشکیل گروه های مختلف با حضور اساتید ، صاحب نظران و علاقمندان به فرهنگ و ادبیات فارسی و بختیاری را در بُعد انتقال آموزه ها و تجارب به جوانان علاقمند و تربیت نسل های آینده ساز دنبال می کنم و امیدوارم بتوانم با انتقال تجارب و آموخته هایم دین خودرا به این آب وخاک ادا نمایم . هرچند عقیده دارم که دراین دنیای محدود وگذرا بجز برجای گذاشتن یادگار خوش ومیراث ماندگار برای دگر نسلها ارزش دیگری وجود نخواهد داشت.

باآرزوی موفقیت جاودانه برای تک تک اهل قلم و فرهنگ دوست و مشعل داران اهداف بزرگ نسلها وسربلندی جاودانه برای همه مردم ایران زمین .

جدیدترین سروده ی شاعر پیشکسوت دیار بختیاری ؛ جلال اسفندیاری غریبوند : 

صدای سقوط هفت بند ، دومین نی از سه ساق شاخه ها
هر یک ز عمر سی و یک بندش
شاخه های پار و پیراری وبسیاری
درهنگامه ی رویش.
و با گریه گنجشکان
لرزید و فتاد شکوفه بادام در حلقه باد.
خواب چندین ساله از چشمان پرید.
تیغ بامداد یقه ی شب را درید
بند ناف کودک چندین هزار ساله برید
از دومین گردش دور دوازده گانه
تا یک چرخه رویش ،
هزار و سیصد و سی و شش فرضی
در هر دوره ی شکفتن برگی .
میان کوچ و کوه و سنگ و پایانش،
دهانی خواند نامم را که تا آنروز نشناختم
و رنگ و روی خود باختم. کتاب بودم
قلم گشتم و خط و کاغذ و دفتر و مشقی نو
و بعد از آن اعداد حساب بودم
و دورانی ورق خوردم
و غرق واژه ها گشتم
رسیدم تا هزار و سیصد و پنجاه و هفت کاشته.
دربیست و یکمین خواب دلبشکسته بلوط،
در آستانه سقوط ,
و بس آرمان رؤیایی
با فریاد هرجایی ،
و آنگه ناگهان فریاد بی آگه –
از هزاران مخزن خاکستری شسته.
و رؤیا مانده و آن چهل و سه برف اندوهناک و آشفته،
آتشی در زیر خاکستر انگار سالها خفته.
وتا امروز .
بسان سنگهادربستررودخانه ها سفته
ومن ماندم
در بی انتها راه سکوت وسخنان و راز نا گفته.
وباز اردیبهشت انگار
پرید از خواب گنجشکان و راز گنج.
شصت و پنجمین تکرار چرخ رقم سیصد و شصت وپنج
در شمارش لاله
ای دریغ در رویش چهار صد و یک جوانه گندم.
از خط گذشتگان
تا نشیمنگاه سرد ناصح منبر در شکاف دیر شنید بی خبر خواندند,
از کتاب گول پندارها
کنج ذهن را
کنجکاوی کندکاوی کرد.
که ای دل!
وای برمن
وای بر این یاوه پندارها.
بیشماران خفته اند در خاک و خواباندند.
و بیداران به زیر خاک
چندین قرن خوابیدند و خواباندند
و درخوابند هنوز
امروز ،
اسیر قفسهای دارخوابانند بیشتر از دیروز .
و با ابزار نقشی مانده از این غول گول پندار
و در این قرن زنجیری زنجیردار
زین خفتگان هرسال
یکی را میکنند بیدار و انگار گشته اند بیمار.
کله ها کهنه گل آلوده
با بسی کینه.
پنجه های گرگ بر سینه. لاله های سرخ جاری در میان حلقه زنجیر.
وای برما
وای بر آیندگان پیر.
سالها را اینچنین دیدم و میبینم.
دیگه در اردیبهشتم گل نمیچینم.
برگهای غنچه ام پژمرد. چهره ی شکوفه ام افسرد.
باد پیر هم گل سرخ را
عطر وبرگش برد.
دل غمدیده ی ما هم سالها مرده.
غنچه ها هم پیر گردیدند وسالخورده.
گرچه چرخ روزگار تکرار میگردد.
اما خوب میدانم.
روزگاری میرسد که کودک فردا،
جای آموختن با پا رفتنش،
پرواز آموزد
و دل دوباره میسوزد
و رؤیای محبت میشود تکرار.
نه همچون پار یا پیرار.
و عشق هم میشود تکرار.

جلال اسفندیاری غریبوند.

لینک کوتاه : https://hashiehkhabar.ir/?p=7930

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.